به گزارش خبرگزاری مهر، علم نافع و علمی که جامعه اسلامی از آن سود می برد علمی است که بتواند در اولین وهله موجب هدایت بشر شود و او را از شر دور نگاه دارد. واژه علم در قرآن و روایات بارها تکرار شده است و همین مساله حاکی از اهمیتی است که دین مبین اسلام نسبت به علم و کم و کیف پرداخت به آن قایل است. در راستای بررسی جایگاه علم نافع، راهکارهای وصول به این علم و جایگاه علوم انسانی در این گستره با حجت الاسلام والمسلمین فاضل حسامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفت و گو نشسته ایم که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
*زمانی که از علم نافع و علم هدایت گر صحبت می کنیم مقصود ما چه دسته ای از علوم است و جایگاهی که اسلام نسبت به این مساله لحاظ کرده چگونه است؟
اساس شاکله دین بر یک امر استوار است و آن هم امر هدایت است، یعنی خدای متعال شاید تمام هستی را در این راستا جهت داده است که انسان ها به هدایت برسند و زمینه هدایت آنها فراهم شود اما این هدایت باید با اختیار خودشان باشد یعنی اگر خدای متعال می خواست انسان را هدایت شده بیافریند قطعا خودش قادر بود که این کار را بکند اما اگر چنین بود دیگر انسان به گونه ای دیگر هدایت شده بود مثل ملائکه.
در نتیجه اسلام و یا بالاتر حتی یعنی بگوییم دین توحیدی که اعم از اسلام باشد شاکله وجودی اش بر این امر یعنی هدایت طراحی شده است. بنابراین هرچیزی که منافی با امر هدایت باشد آن امر ناپسند است. در شاکله تفکر دینی نیز باید علم را از همین منظر نگاه کنیم. یعنی آن علمی برای ما مفید است که به شکل مستقیم یا غیر مسقیم زمینه ها را فراهم می کند و ممکن است عامل نباشد اما زمینه هایی را فراهم می کند که انسان یا انسان هایی یا به طور کلی بشریت در مسیر هدایت قرار گیرند. حتی ممکن است علم یا علومی نتواند انسان را به هدایت کامل برساند، مهم آن است که او را در مسیر هدایت قرار بدهد و راه را به او نشان دهد تا بتواند در مسیر قرار گیرد.
زمانی که بحث از هدایت می کنیم طبعا این هدایت یک نقطه کانونی دارد. یعنی ما انسان را در مسیری قرار دهیم که آن مسیر به سمت آن نقطه کانونی ختم می شود، فرض کنید که اگر من به سمت یک انسان هدایت شوم اینگونه نیست که هدایت شده باشم، وقتی که می گوییم هدایت، منظور تعبیر خاص و ویژه قرآنی است که منظورهدایت به سمت خداست و در جهت خداست یعنی بندگی کردن و رسیدن به قرب الهی وکسب و جلب رضایت الهی یعنی انسان باید در مسیری قرار بگیرد که منتهی به رضایت خدای متعال باشد.
*آیا آنچه که در حال حاضر در اختیار داریم یعنی داشته های ما از علوم انسانی با توجه به تفاسیری که شما از علم نافع داشتید، می تواند ما را به این هدایت و این نقطه از علم نافع برساند؟
من معتقدم که علم اصولا عهده دار یک چیز است و آن هم کشف مجهول و تبدیل کردن مجهول له معلوم است، حال این مجهولات ما گاهی گذشته های دور است و گاهی حال و گاهی آینده، ممکن است این آینده دور باشد یا نزدیک. علوم را اگر با این منظر نگاه کنیم اعم از علوم طبیعی، علوم انسانی یا علوم فنی و مهندسی، با این نگرش می گوییم که هرکدام از آنها عهده دار کشف مجهول و پاسخ دادن به مجهول هستند. بنابراین علوم انسانی که در اینجا موضوع بحث ماست در کلیت خودشان اگر علم باشند یعنی مجهول یا مجهولاتی را برای ما معلوم کنند و بر مدار هدایتی که از آن یاد کردم بچرخند قطعا در گستره این علوم یعنی علوم نافع هستند.
معتقدم که با این اصل کلی هدایت، باید در مسیر هدایت قرار گیریم و به آن نقطه کانونی حرکت کنیم که طبعا در این مسیر فراز و نشیب هایی وجود خواهد داشت، هر نوع دستاوردی که ما را در مسیر قرار دهد و ما را در رسیدن به این مسیر کمک کند و یا مانعی بر سر راه ما ایجاد نکند به نظر من علم نافع است، نافع یا مستقیم یا غیر مستقیم. حال علوم انسانی موجود با همین نگاه قابل ارزیابی می شود.
*آیا با این وصف باید خط بطلان به دستاوردهای گذشته بکشیم و از نو شروع کنیم یا می توانیم بر همین داشته ها نیز تکیه کنیم؟
حذف یا کشیدن خط بطلان به روی این دستاوردها قطعا درست نیست، به هرحال این یک سیر علمی بوده است. ما باید بررسی کنیم و ببینیم آیا این علوم فعلی که در اختیار داریم ما را در مسیر هدایت قرار می دهد. من معتقدم که علوم اعم از علوم انسانی و تجربی، یعنی هر علمی که بپذیریم و با آن سر و کار داشته باشیم حاصل بشریت است، حاصل بشریت
هم شرق و غرب ندارد، دستاورد عقل بشری است و این بشر مخلوق خداست و در فطرت همه مشترک و در بسیاری از نیازهای اساسی مشترک هستند. برای تامین نیازهای اساسی شان تدبیر کردند و تدبیر آنها تعلیم بود. اکنون ما باید ببینیم کدامیک از مبانی علومی که در دست داریم منافی با هدایتی که از آن یاد کردم ندارد که بر آنها تکیه کنیم و بسط و گسترش دهیم و اگر جز آن بود حذف شان کنیم.
بنابراین با این تعاریف و مسایلی که عنوان کردم من به کنار گذاشتن علوم اعتقاد ندارم و معتقدم که شاید بهترین شیوه را تاکنون تفکر شهید صدر داشته است. او معتقد به تعامل پایا و پایدار میان علوم و جهان بینی اسلامی بود که همه با هم در تعامل هستند. تعامل به این معنا که جهان بینی قطعی اسلام و آنچه که در آن است هیچ شکی در آن وجود ندارد و یافته های آن نیز بر این اصل و اصول اساسی برآمده از دین ناب است و به تعبیر امام خمینی(ره) عرضه اسلام ناب.
*هم اکنون آیا این جهت گیری ها را در سیر علوم انسانی فعلی داریم؟
به نظرم تفکر مبتنی بر هدایت وجود دارد. یعنی هدایت بر اساس آنچه که پیش تر به آن اشاره کردم تفکر غالب است و هرچند که برخی در این فکر هستند که یا باید علوم انسانی فعلی را کلا کنار بگذاریم و از نو شروع کنیم یا نوع اندیشه دیگری را بیان می کنند که کلا معارض است. با این حال اما تفکر غالب تفکر مبتنی بر هدایت است. برخی می گویند این علوم فعلی از دامان پوزیتیویسم یا لیبرالسیم متولد شده است. من می گویم این علوم در دالان بشریت متولد شده است، تفکرات الحادی ممکن است که بخشی از این دالان باشند ولی به این معنا نیست که کل یافته را کنار بگذاریم و از صفر شروع کنیم، این که از صفر شروع شود امکان عقلی نیست، مثل این می ماند که کل دستاوردهای بشری را کنار میگذاریم و خودمان از نو جهانی را کاملا متمایز از جهان پیرامونی می سازیم که اصلا ممکن نیست. سیره حضرات معصومین هم این نبوده است.
یعنی به عنوان تاریخچه علم اقلا باید پذیرفت که این دیدگاه ها بوده است. مثلا فرض کنیم که ما گزاره های حقوقی مان را به گونه ای تنظیم کنیم که برای انسانی که خدا ندارد اصالت قایل باشد، یعنی مثلا گزاره های حقوقی را برای انسانی که بنده خداست تنظیم کنیم. آیا این نگرش به معنای آن است که کل نگاه های روشی و یافته های حقوقی را نادیده بگیریم، ما می توانیم که آنها را بررسی کنیم و ببینیم که کدام یک از این یافته ها با جهان بینی های ما در تعارض است و آن بخش ها را حذف کنیم و کنار بگذاریم.
نظر شما